دلنوشته های عاشقانه
دلنوشته های عاشقانه

 تنهایی بد است                                               

 اما بد تراز آن اینست

 که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی

 آدم هایی که بود و نبودشان،         

 به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد …

..

.

.

.

 

دلـــــــــــم آرامــــــــــــشِ وارونــــــــــه میــــــــــخواهد
یعنـــــــــــــی :

“ ش م ا ر ا "

 .

.

.

جسارت میخواهد
نزدیک شدن به
افکار دختری که روزها مردانه
با زندگی می جنگد
اما شب ها…
بالشش از هق هق دخترانه اش خیس است

 

 

 

 

 

تو چه گفتی سهراب؟

 

 

 

قایقی خواهم ساخت ...

 

 

 

با کدوم عمر دراز؟

 

 

 

نوح اگر کشتی ساخت، عمر خود را گذراند

 

 

 

با تبر روز و شبش، بر درختان افتاد

 

 

 

سالیان طول کشید، عاقبت اما ساخت

 

 

 

پس بگو ای سهراب ... شعر نو خواهم ساخت

 

 

 

بیخیال قایق ....

 

 

 

یا که میگفتی ....

 

 

 

تا شقایق هست زندگی باید کرد؟

 

 

 

این سخن یعنی چه؟

 

 

 

با شقایق باشی.... زندگی خواهی کرد

 

 

 

وگرنه این شعرو سخن

 

 

 

یک خیال پوچ است

 

 

 

پس اگر میگفتی ...

 

 

 

تا شقایق هست، حسرتی باید خورد

 

 

 

جمله زیباتر میشد

 

 

 

تو ببخشم سهراب ...

 

 

 

که اگر در شعرت، نکته ای آوردم، انتقادی کردم

 

 

 

بخدا دلگیرم، از تمام دنیا، از خیال و رویا

 

 

 

بخدا دلگیرم، بخدا من سیرم، نوجوانی پیرم

 

 

 

زندگی رویا نیست

 

 

 

زندگی پردرد است

 

 

 

زندگی نامرد است، زندگی نامرد است!

 

 

.

.

.

.

 

 

میروم

 

بغض خواهی‌ کرد

 

اشک‌ها خواهی‌ ریخت

 

غصه‌ها خواهی‌ خورد

 

نفرینم خواهی‌ کرد

 

دوست ترم خواهی‌ داشت

 

یک شب فراموشم میکنی‌

 

فردایش به یادت خواهم آمد

 

عاشق تر خواهی‌ شد

 

امید خواهی‌ داشت

 

چشم به راه خواهی‌ بود

 

و یک روز

 

یک روزِ خیلی‌ بد

 

رفتنم را ، برایِ همیشه ، باور خواهی‌ کرد

 

ناامید خواهی شد

 

و من برایت چیزی خواهم شد

 

مثلِ یک خاطر ه ی دور

 

تلخ و شیرین ولی‌ دور … خیلی‌ دور

 

و من در تمام این مدت

 

غصه‌ها خواهم خورد

 

اشک‌ها خواهم ریخت

 

خودم را نفرین خواهم کرد

 

تمام لحظه‌ها به یادت خواهم بود

 

و امید خواهم داشت به پایداریِ عشق

 

و رفتن را چیزی جز عاشق ماندن نخواهم دانست

 

نخواهی فهمید

 

درکم نخواهی کرد

 

صحبت از عاشق بودن نیست … صحبت از عاشق ماندن است

 

( گاهی‌ برایِ اثباتِ عشق باید رفت … خودم از رفته گانم …)

.

.

.

.

.

نرفته قولم از یادم، هنوزم ساده و صافم
دارم اندازه‏ی قلبت، با اشکام، عشق می بافم

تا روزی که تو برگردی، به این در خیره می مونم
اگرچه دوری از دستم، تو دوستم داری، می دونم

هنوز خالیه جات اینجا، هنوزم من وفادارم
هنوزم توی این خونه، من از هرچی دوتا دارم

یه وقتایی دوتا بشقاب میچینم، تو میگی سیرم
یه وقتایی بدون تو، باهات مهمونی می گیرم

منم کابوس شبهات، تویی رویای هر روزم
واسه هرشب دعا کردن، دارم سجاده می دوزم

اگر پای درختی خشک، با اشکام، آب می‏ریزم
خودم حالیمه بی جونه، ولی از عشق، لبریزم

همش حس می کنم هستی، نمی خوام دیگه تنها شی
یه حسی می گه که باید، همین دور و ورا باشی

تو از شمعی، من از بادم، تو از شیشه، من از سنگم
ولی برگردی قول می دم، دیگه باهات نمی جنگم

درخت خشک این خونه، با اشکام خیس و نم داره
اگرچه جون نمی گیره، دلم تنهاش نمی ذاره

از اون روزی که تو رفتی، هوای خونمون سرده
دیگه چند روز که، عطرت، از این خونه، سفر کرده

بذار بد باشه رفتارت، بهم بی مهری کن بازم
فقط برگرد که من بی تو، با این دنیا نمی سازم

تو پیشم نیستی اما من، می خندم توی تنهایی
تو رویاهام یا من اونجام، یا تو، همیشه اینجایی

عزیزم، چت شده بازم
چیه؟ چرا باهام قهری
شنیدی درد دلهامُ؟
آره، کلش رو از بهری

بیا برگرد به اون روزا
من بشناس، تو می تونی

نمی دونی چه دلتنگم
تو این، شبهای بارونی...

 

 

 

 

 

 



برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: